همیشه دوست داشتم مثل کارتون اوتار مردم بتونند عناصرو کنترل کنند 

همه فکر می کنند اوتار یه شخصیت کارتونیه ولی من باور دارم اون واقعیه

اخرین اوتار 

کتاب اول : اب 

 قسمت اول : اوتار نیایش 

امروز مثل همیشه از خواب پاشد م دست و صورتم راشستم و صبحانه ام را خوردم نشستم پای لبتاپ چون از وقتی شبکه نیکولدن افسانه کورا را پخش نمی کنه باید از سایتش می دیدم همیشه یه حسی بهم می گه اونا وجود دارند نمی دونستم این حس در سته یانه . به هر حال من هر روز تمرین عنصر افزاری می کردم بلکه بتونم بعد از تمام شدن کارتون انگار سر گیجه گرفته بودم لبتاپ  را خاموش کردم همه جا تار بود بعد انگار یه دختر با مو های مشکی امد انگشتش را روی پیشانیم گذاشت بعد یهو همه جا سفید شده بود بی هوش شدم وقتی به هوش امدم هیچی یادم نبود مامان بهم گفت باید برم کلاس تاتر منم لباسم را پوشیدم و رفتم کلاس تاتر موقع امدن دم جوب وایسادم و یکی از حرکت های کاتارا را انجام دادم با کمال تعجب دیدم اب امده بالا خیلی تعجب کرده بوذم از تعجب پاهام لرزید و خوردم زمین .  همین جور توی شوک رفتم خانه در را به رویم باز کرد . رفتم توی اتاق  روی تختم نشسم یهو حس کردم یه دست روی شونمه از ترس روم را برگردونم که یهو یه دختر با موهای مشکی جلوم ظاهر شد از تعجب نزدیک بود از تخت بیوفتم گفتم : تو........ کو.... کو .. . حرفم را قطع کرد وگفت بله نیایش من اوتار کورا هستم . اون اسم منو از کجا می دونست ؟ مگه اون فقط یه شخصیت کارتونی نبود اینارو ازش پرسیدم . متاسفم که همه چی سریع برات اتفاق افتاد . تو اخرین اواتار وتنها امید دنیایی. چی اواتار ؟ اوال که فهمیدم ای افزارم و می تونم اب را کنترل کنم . الانم می گی اواتار ؟ بله تو باید به چهار عنصر مسلط بشی . من خیلی مرگم مثل اواتار روکو ناگهانی بود من توی مرگ عادی نمردم من به دست گروه نیلوفر سرخ کشته شدم . بعد از مرگ من چرخه ی اواتاری بهم خورد الان 1900 سال گذشته و خوشبختانه تو پیدا شدی . من گروه نیلوفر سرخ را می شناسم ظهیر  مینگ هو ا اسم دوتای دیگشون را یادم رفت فقط می دونم اون زن لیزریه دختر مرد لیزریه توی اواتار انگ . اره تو باید شکستشون بدی  و هم چنین جولوی جنگ جهانیه سوم و شورش توی دنیای ارواح را بگیری تو این موقع مامان امد تو وگفت با کی حر ف می زنی ؟

.

.

.

.

.

.

خوب تمام شد قسمت بعد فردا بای

نظرات شما عزیزان:

چشم انتظار

ساعت16:50---30 مرداد 1393

[وب سایت]

سلام
موفق باشی
یاحق
پاسخ:مرسی

آنگ

ساعت16:46---30 مرداد 1393

[وب سایت]

می گم بیا همونجایی که قبلا چت می کردیم تو طرفداران آواتار

آنگ

ساعت16:39---30 مرداد 1393

[وب سایت]

سلام خوبی می گم اگه وقت داشتی بیا چت
یه دقیقه کارت دارم
پاسخ:باشه

آنگ

ساعت16:20---30 مرداد 1393

[وب سایت]

سلام خوبی من بهت گفتم برات عکس های تاف رو می فرستم بفرما( فیلمیش)

این اولیش:
http://th09.deviantart.net/fs71/PRE/f/2013/161/b/f/avata r__toph_bei_fong___wanted__by_tophwei-d68iy11.jpg

دومیش:

http://www.allthatsepic.com/wp-content/uploads/2013/06/t oph-cosplay-1.jpg

سومیش:

http://videojuegosadiario.com/wp-content/uploads/2013/06 /toph_bei_fong___let_s_play__by_tophwei-d60wahq.jpg

چهارمیش:

http://videojuegosadiario.com/wp-content/uploads/2013/06 /toph_bei_fong___let_s_play__by_tophwei-d60wahq.jpg

پنجمیش:

http://www.upsara.com/images/mxqk_avatar_the_last_airben der_toph_by_michivvya-d5b5hi1.jpg

ششمیش:

http://www.upsara.com/images/o9_toph_bei_fong_-_avatar_t he_last_airbender_24.jpg

هفتمیش:

http://www.upsara.com/images/x5wm_toph+bei+fong+-+avatar +the+last+airbender+03.jpg

هشتمیش:

http://www.upsara.com/images/pw55_tumblr_lq9id1kbcv1qzkd bqo1_500.jpg

نهمیش:

http://www.upsara.com/images/pw55_tumblr_lq9id1kbcv1qzkd bqo1_500.jpg

ببخشید کم بود

پاسخ:ممنون

آنگ

ساعت9:24---30 مرداد 1393

[وب سایت]

سلام صبح بخیر می گم قسمت دومش رو ساختم برو ببین البته لطفا
پاسخ:باشه

آنگ

ساعت19:48---29 مرداد 1393

[وب سایت]

سلام داستانم رو نوشتم برو ببین<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif" width="18" height="18">

آنگ

ساعت19:48---29 مرداد 1393

سلام داستانم رو نوشتم برو ببین

آنگ

ساعت19:14---29 مرداد 1393

می گم هر وقت ساختی خبرم کن تو این وب

آنگ

ساعت18:17---29 مرداد 1393

داستانت عالی بود

کورا

ساعت17:23---29 مرداد 1393

:)

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: